به گزارش مشرق، «امیر استکی» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:
ضعف جامعه مدنی در عربستان سعودی به حدی است که نمیتوان چشمانداز یک تحول زیربنایی در ساختارهای قدرت در آن را امری محتمل در کوتاهمدت دانست. آنچه در عربستان در حال روی دادن است، نوعی شبهمدرنیسم فرمایشی است. شبیه آنچه در زمان حکومت خاندان پهلوی در ایران روی میداد و خاصه محمدرضا پهلوی با به راه انداختن پارهای به اصطلاح اصلاحات ساختاری به دنبال بزک کردن چهره خشک و خشن حکومت خود بود.
در آنجا بیش از آنکه تغییراتی از درون جامعه به سطوح کلان رسیده باشد، این ضروریات حکومتداری استبدادی در دوران بسط و گسترش رسانهها بود که شاه ایران را به نشان دادن چهرهای جدید و مدرن از ایران در انظار جهانی وامیداشت و البته پس از یک حکومت ملی که با کودتای انگلیسی-آمریکایی ساقط شده بود و شکلگیری سیستمهای امنیتی عریض و طویل ترجیح دیکتاتور بر آن بود که یک قدرت مطلقه باشد و این مسیر را تنها از بستر همان رفرم وارداتی از آمریکا میدید.
شاهنشاه ایران در این امر ناموفق بود چون تقلبی بودن و ناکارآمدی تغییرات عیان بود و همچنین بستر انسجام و همبستگی اپوزیسیون در وسعت یک ملت به اوج رسیده بود و سلطنت در ایران کمی پس از روزهایی که شاه خود را در آستانه فتح تمدنی بزرگ میدید به دست مردم در جریان انقلاب اسلامی ۵۷ منقرض شد.
در میان کشورهایی که هنوز نظام پادشاهی در آنها قدرت واقعی را در دست دارد، کشورهای حاشیه خلیجفارس و در رأس آنها عربستانسعودی جزو مهمترین موارد هستند. کشورهایی که در بعضی از آنها ضعف کلی کوچک بودن سرزمین در کنار ثروت سرشار به یک مزیت بزرگ برای ساختن جامعهای کاملا مدیریتشونده و فربه انجامیده است. کشورهایی که کویت و قطر بهترین نمونههای آن هستند. قطر خود را یک کشور آزاد میداند.
یکی از وزرای قطری در مصاحبهای که با تلویزیون الجزیره داشت، قطر را بر اساس کیفیت بالای امکانات رفاهی موجود در آن، یک جامعه آزاد و یک دموکراسی مینامید. در اینجا برابر بودن یا حتی بالاتر بودن استانداردهای زندگی شهروندان نسبت به کشورهای متمول غربی و صورت مدرن جوامع و وجود آزادراهها و مراکز خرید و برجها و... همگی نشانههای محکمی از یک جامعه آزاد و خوشبخت در نظر گرفته میشود. حتی اگر افراد کمترین نظری در صورت حکومت نداشته باشند!
شاه ایران نیز خاصه در سالهای پس از جنگ دوم اعراب و اسرائیل و جهش قیمت نفت و سرازیر شدن درآمد نفتی بیکران به کشور همین تصورات را داشت. در نگاه شاه، ایران کشوری بود با ظاهری مدرن و در آستانه تمدنی بزرگ. کشوری که در آن مظاهر آزادیهای ظاهری غربی به نحو کامل وجود داشت. کازینو، شهر نو، مشروبفروشی، کاباره، کلوبهای شبانه، آزادی پوشش زنان و... همه در ذهن شاه ایران نشانه این بود که ایرانیان در زمینه آزادی، آنچه اروپاییان دارند را دارا هستند اما نکته مهم این بود که همه اینها ظاهری غربپسند بود برای یک جامعه استبدادزده که از اولیات آزادی و عدالت بیبهره بود.
جامعهای فقیر، سرکوب شده و با سطوح بسیار بالای تبعیض که هزاران نفر از اعضای آن در زندانهای ساواک به سر میبردند. اگرچه مقایسه ایران پیش از انقلاب با شیخنشینهای حاشیه خلیجفارس نمیتواند مقایسهای کامل باشد ولی وجود توهم مدرن بودن و وجود یک زندگی مطلوب که در ورای آن هر خواستهای از سوی جامعه یک زیادهخواهی ناشی از عصیان رعیتگونه و ناشی از تحریکات کشورهای دشمن خارجی و رقبای حریص منطقهای است، در هر دوی آنها مشترک است.
اگر چه حاشیهنشینان خلیجفارس به علت کوچکی بسیار کشورهای خود بیشتر میتوانند در این بحر توهم غرق باشند و شاید در کشورهایی که هر کدام به اندازه یکی از استانهای کوچک ایران هستند سطحی از رفاه برای شهروندان فراهم باشد که مبنا قرار گرفتن فقر و شکافهای معیشتی برای مطالبات اجتماعی را بیاثر کند اما عربستانسعودی در این میان با حاشیهنشینان خلیجفارس متفاوت است. عربستان کشوری وسیع و تقریبا پرجمعیت است.
شبیه ایران پیش از انقلاب در آنجا هم کاست بسته خاندان سعودی دارندهترین کاست اجتماعی است و رانتها و فرصتها همه در قُرب و بُعد با این کاست تقسیم میشود. عربستان کشور پهناوری است که در آن وضعیت در پیرامون بسیار متفاوت از مرکز است. در عربستان لااقل یک اقلیت مذهبی تحت ستم و سرکوب وجود دارد.
شیعیان مناطق نفتخیز عربستان که در سرکوب شدید سیاسی- اجتماعی و اقتصادی به سر میبرند، گروهی هستند که از جانب آنها برای عربستان همواره این خطر وجود دارد که وضعیت نامطلوب خود را مبنایی برای چالش با نظام حاکم قرار دهند. آنچه در عربستان در این روزها در حال اتفاق افتادن است، ناشی از آن چیزی است که جبرهای بیرونی بر عربستان در سودای قدرت بیشتر منطقهای، تحمیل میکنند.
اعطای حق رانندگی و صدور فتوا و حضور در استادیومها به زنان و برداشتن ممنوعیت پخش ترانههای خوانندگان زن از تلویزیون همه در همین راستاست. حالا شاه عربستان و ولیعهد همهکارهاش میتوانند تصویر عربستان سنتی و خشن را با همین ۳-۲ حرکت سطحی خر رنگ کن، به چالش بکشند و به نظر برای حامیان خارجی و متحدان غربی عربستان همین حد از اهتمام به آزادی و باز کردن جامعه، برای توجیه افکار عمومی کشورهای خود کفایت کند.
مشخص است که تلاشهای رفرمیستی امروز بیش از همه اما برای هموار کردن قدرت برای ولیعهد جوان نابخرد و تبدیل او به یک قدرت مطلقه است تا در دعوای خاندانی که هر گوشه آن قدرتی بالا دارد و هر آینه احتمال طغیان بر شاه و ولیعهد سوداگرش وجود دارد؛ این بن سلمان باشد که غالب در نزاع برای بقای در قدرت باشد.
در حقیقت همانگونه که در تیتر به آن اشاره شده، رفتار امروز حاکمیت سعودی بیش از همه یک تناقض مضحک است؛ چنانکه همه این چند حرکت به اصطلاح آزادیبخش قرار است منتهی به تقویت و مطلقه شدن دیکتاتوری و حکومت استبدادی باشد.
اما بیش از این به نظر میرسد عربستان هم تا حدود بسیار تعدیل شدهای راهی را که قطر و امارات عربی متحده رفتهاند در پیش گرفته است.
اگرچه عربستان در این مسیر مشکلات بزرگی خواهد داشت؛ مشکلاتی که ناشی از پرقدرت بودن وهابیت از یکسو و جمعیت به نسبت زیاد-در قیاس با شیخنشینهای خلیجفارس- و همچنین وجود ضمنی تکثر مذهبی متمرکز در مناطق شرقی این کشور است.
البته به نظر میرسد عربستان این شانس را نخواهد داشت که مانند شیخنشینهای اطرافش به علت وسعت کم و منابع بسیار زیاد و بحران اقتصادی که بعید است از آن بتواند خارج شود، اصولا بتواند شکاف طبقاتی جامعه را بیاثر کند ولی شاید بتواند در پارهای از شهرهای خود چنین مدلی را پیاده کند و مابقی عربستان و شهرهای مذهبی آن را در همین وضعیت کنونی برای کنترل فشارهای مذهبی باقی بگذارد- آن هم با این غفلت که بخشی از این تغییرات اصطکاکهای مذهبی را چه از طرف شیعیان و چه از طرف اهل سنت برمیانگیزد- و شاید هم مسیر انقراض سلطنت را در پیش گرفته باشد.